یوسف عزیزم ( عذرخواهی مادر نگران از فرزندش به خاطر جرم دوست داشتن)
ببخش که برای دیدن تو بعد از ده ماه انتطار بی صبرانه منتظر دیدارت بودم. ببخش روزی که پیغام دادی می خواهی به دیدن ما بیایی من مادرت دست تنها خانه را مرتب کردم برای اینکه بیشتر تو را ببینم 5 کیلو پیاز را خرد کردم و سرخ کردم تا کمتر در اشپزخانه باشم و بیشتر در کنارت بنشینم و باهات گپ بزنم. باز هم مرا ببخش . که بهت گفتم اینده نگر باش . با ارامش زندگی کن . مرا ببخش وقتی سرت درد می کرد و تو سرت را گرفته بودی من قلبم تکه تکه شد. ببخش ک که مرخصی ان تو هفته بود و از روز یکشنبه که وارد ایران شدی تا سه شنبه نیامدی و روز چهار شنبه که امدی ما خواستیم شب پنجشنبه مهمانی بدهیم و شما با دوستانت بلیط مشهد داشتی بدون اینکه حتی به من بگویی و یا تعارف کنی چقدر ارزو داشتم با تو کنار حرم امام رضا بنشینم و به دیوار مرمری تکیه کنم و برای سلامتی و طول عمرت دعا کنم. ببخش چقدر پنجشنبه و جمعه برایم طولاند گذشت و من از غصه تو در خیابان در هوای گرم پیاده رفتم و در دل اشک ریختم.
ببخش که من نتوانستم صداقت و صمیمیت تو را جلب کنم که تو یه اسرار خانمت همه چیز را به من دروغ گفتی خانمت با پدرش هم همینطور بود و تو را وادار کرده بود دروغ بگوید و زمانی که به من گفتی یادت می اید تو را وادار کردم با پدرش صادق باشی و اول زندگی بادروغ شروع نکنید و ولد تو این کار را با من کردی. ببخش اشک امانم نمی دهد .بقیه را بعد برایت می نویسم.فدایت دلواپست نگرانت مادر دلشکسته