خاطرات یک مترجم

من رفته بودم دفتر  پناهندگان در المان .دختری جوان کنارم ایستاده بود به من گفت چرا فرم پر نمی کنی .گفتم حالا شما پر کن کمکش کردم پر کرد نوبت ما شد من با دختر رفتم داخل انجا متوجه شد من مترجم هستم . تولد او را که دیدم تهران بود . اول فکر کردم افغانی است . مسنول مشخصات را دید تا برایش کار پیدا کند. دختر نوزده ساله . من سفارش کردم کار خوب به او بدهند تا پرونده اش را خواندند و دیدند ایرانی است برایشان جالب بود . و انها در یک گالری به او کار دادند چون انگلیسی او تا حدی خوب بود.دختر خیلی خوشحال شد و کلی از من قدردانی کرد. 

خاطرات یک مترجم

من رفته بودم دفتر  پناهندگان در المان .دختری جوان کنارم ایستاده بود به من گفت چرا فرم پر نمی کنی .گفتم حالا شما پر کن کمکش کردم پر کرد نوبت ما شد من با دختر رفتم داخل انجا متوجه شد من مترجم هستم . تولد او را که دیدم تهران بود . اول فکر کردم افغانی است . مسنول مشخصات را دید تا برایش کار پیدا کند. دختر نوزده ساله . من سفارش کردم کار خوب به او بدهند تا پرونده اش را خواندند و دیدند ایرانی است برایشان جالب بود . و انها در یک گالری به او کار دادند چون انگلیسی او تا حدی خوب بود.دختر خیلی خوشحال شد و کلی از من قدردانی کرد.