خلاصه قسمت بيست و هفتم سرزمین بادها

باگیوک شورش کرد و به سمت پایتخت راه افتاد و خبرش رو برای موهیول اوردند و موهیول دستور داد تمام درهای ورودی به پایتخت رو ببندند

clip_image189532

موهیول به قصر میاد و به مشاور یوری میگه می خوام ایشون رو ببینم که مشاور یوری میگه رفته سانگا رو ببینه و می خواد این خیانت رو با از بین بردن باگیوک پاک کنه که موهیول میگه جون یوری در خطره رهسپار خونه ی سانگا میشه

clip_image189732

سربازای یوری به زور وارد خونه ی سانگا میشن از یکی از سربازا می پرسن سانگا کجاست؟ که میگه زندانیه و رئیس محافظای یوری میره و ازادش میکنه

clip_image1899_thumb_thumb

سانگا به یوری میگه هر چی ساخته بودم دود شد رفت هوا و به یوری میگه نباید اینجا بمونی چون باگیوک با بویو متحد شده و شورش کرده و یوری می خواد برگرده که دوجین وارد می شود

clip_image19011_thumb_thumb

سایه های سیاه همه رو می کشند و دوجین هم حساب رئیس محافظای یوری رو می رسه و تنها یوری و سانگا زنده می مونند و یوری خودش تنهایی میره با سایه های سیاه بجنگه

clip_image19031_thumb_thumb

دوجین از فرصت استفاده میکنه و با شمشیر یه زخم عمیق به سانگا می زنه یوری بالای سرش میاد و سانگا از یوری به خاطر کارهایی که کرده معذرت و بخشش می خواد و تو اغوش یوری جون میده

clip_image1905_thumb_thumb

clip_image1907_thumb_thumb

سریو به مشاور یوری میگه اعلی حضرت کجا هستند که چوبالسو میگه باگیوک شورش کرده و شاه یوری بدون اینکه بدونن اون شورش کرده به دیدن سانگا رفته که سریو وا میره گویو بهش میگه موهیول دنبالش رفته نگران نباش

clip_image1909_thumb_thumb

موهیول وارد خونه ی سانگا میشه میبینه همه رو کشتن و رئیس امنیت یوری هنوز کمی جون داره که به موهیول میگه سایه های سیاه اونو گرفتند که موهیول می خواد دنبالش بره هائه اپ میگه نباید عجله کنید وگرنه جون خودتون هم به خطر می افته

clip_image1911_thumb_thumb

یوری رو به اردوگاه باگیوک می برند یوری میگه فکر می کنی می تونی جون سالم به در ببری که باگیوک میگه باید ببینیم خدایان طرف کی رو می گیرند و دستور میده یوری رو زندانی کنند

clip_image1913_thumb_thumb

برادر ملکه به باگیوک میگه قرار نبود یوری رو بکشید که باگیوک میگه از اون برای کشتن موهیول استفاده می کنیم و مارو برای سریو خبر میاره که سانگا رو کشتن و یوری رو هم دستگیر کردند

clip_image1915_thumb_thumb

موهیول جلسه میگذاره و هائه اپ میگه شورشیا همه راههای منتهی به پایتخت رو بستند و مشاور یوری هم میگه کمتر از 1000نفر تو پایتخت نیرو داریم و سریو هم میگه اگه مردم بفهمند غوغا میشه

clip_image1917_thumb_thumb

برادر ملکه میاد و بهش میگه پایتخت رو محاصره کردند و فردا حمله می کنند که ملکه از کاراش پشیمون شده و میگه باید اینده ی یوجین رو تضمین کنم

clip_image1919_thumb_thumb

خدمتکار یی جی براش خبر میاره که سانگا رو کشتن و یوری رو هم اسیر کردند که یی جی وا میره و می خواد بره موهیول رو ببینه که میبینه اونم سرش شلوغه منصرف میشه

clip_image1921_thumb_thumb

باگیوک داره نقشه میکشه که چطور به پایتخت حمله منه که دوجین میگه باید موهیول رو مجبور کنیم تسلیم بشه وگرنه شاه یوری رو می کشیم

clip_image19231_thumb_thumb

خدمتکار ماهوانگ براش خبر میاره که سانگا رو کشتن یوری رو هم اسیر کردند که ماهوانگ میگه وسایلتو جمع کن تا بریم

clip_image1925_thumb_thumb

در بین راه دوجین ماهوانگ رو می بینه و ازش می پرسه یون کجاست که ماهوانگ هم بهش میگه یون کجاست و دوجین هم اونا رو با خودش می بره

clip_image1927_thumb_thumb

دوجین میره و یون رو میبینه و بهش میگه باید برگردی بویو که یون میگه موهیول کاری کرده که فکر کنم اینجا وطنمه و دلم می خواد همین جا و پیش اون بمیرم که دوجین میگه همین روزاست که گوگوریو و موهیول نابود بشن و به سربازش میگه یون رو ببرید

clip_image1929_thumb_thumb

باگیوک به دیدن یوری میره و بهش میگه اگه موهیول تسلیم نشه تو کشته میشی و اگه تسلیم هم بشه خودم می کُشمش

clip_image1931_thumb_thumb

خبر برای تسو میارن که فردا به گوگوریو حمله میشه و تسو هم میگه می خوام وقتی اونجا اشغال میشه تو گوگوریو باشم

clip_image1933_thumb_thumb

موهیول می خواد بره و به اردوگاه محافظا سر بزنه که هائه اپ میگه من خودم میرم وقتی اونجا میرسه میبینه که باگیوک اونجا رو گرفته و داره سربازا رو به تبعیت از خودش فرا می خونه که سربازا میگن بهتره بمیریم تا زیر دست تو باشیم باگیوک هم میگه همشون رو بکشید

clip_image1935_thumb_thumb

مشاور باگیوک برای موهیول پیام میاره اگه می خواهید شاه یوری کشته نشه دروازه ها رو باز کنید و میگه اگه فکر محافظا هستید باید بدونید که ما اونجا رو هم گرفتیم

clip_image1937_thumb_thumb

موهیول تو فکره که چیکار کنه و سریو بهش میگه باید از پایتخت فرار کنی که موهیول میگه چطور می تونم پدرم رو رها کنم فرار کنم هرگز این کار رو نمی کنم

clip_image1939_thumb_thumb

یوری داره به حرفهای باگیوک فکر میکنه که اگه موهیول تسلیم نشه تو رو می کُشم و برای اینکه باری رو دوش موهیول نباشه یه چاقو از تو استینش در میاره و تو قلبش فرو میکنه

clip_image1941_thumb_thumb

باگیوک یون رو که تو اردوگاه هست به چادر یوری میاره و بهش میگه می خواسته خودکشی کنه  و باید نجاتش بدی

clip_image19431_thumb_thumb

یون تمام شب رو بالای سر یوری می مونه و درمانش میکنه و یوری وقتی به هوش میاد ازش می پرسه چرا منو نجات دادی که یون میگه باید به موهیول اعتماد داشته باشید و اون شما رو نجات میده

clip_image1945_thumb_thumb

موهیول به اتاق یی جی میاد و بهش میگه به زودی جنگ شروع میشه و باید مراقب خودت باشی که یی جی جلوش زانو میزنه و بهش میگه من از شورش باگیوک خبر داشتم و به خاطر قبیله ام چیزی نگفتم که موهیول میگه انتظاری ازت ندارم و از حالا به بعد دیگه از این غلطا نکن

clip_image1947_thumb_thumb

یوجین پیش مادرش میاد و ملکه بهش میگه اماده شو تا از قصر بریم که یوجین میگه چرا نقشه کشیدی تا با باگیوک شورش کنی من اینجا می مونم حتی اگه کشته بشم که ملکه میگه همه ی اینها به خاطر تو هستش و به برادرش میگه اونو ببر

clip_image1949_thumb_thumb

مارو برای موهیول خبر میاره که ملکه و یوجین تو قصر نیستند و چوبالسو میگه یه خدمتکار دیده که شب از قصر رفتن و موهیول میگه کسی نباید این موضوع رو بفهمه

clip_image1951_thumb_thumb

مشاور یوری به موهیول میگه بگذارید برم و یوری رو نجات بدم که موهیول میگه نه و مشاور یوری میگه اگه نتونم نجاتش بدم دیگه نمی تونم سرم رو بالا بگیرم و موهیول اجازه میده تا بره

clip_image1953_thumb_thumb

مشاور یوری وارد اردوگاه میشه و بالای سر یکی از رئیسها میره و ازش می پرسه یوری کجاست که اونم میگه فردا می برنش بویو و اونم رئیسه رو میکُشه و بعد سربازا دور مشاور یوری رو میگرن و اونم تسلیم میشه

clip_image1955_thumb_thumb

یون به یوری میگه فردا شما رو به بویو میبرن و یوری به یون میگه باید میگذاشتی می مُردم که یون میگه باید به موهیول اعتماد داشته باشی و اون کشور و شما رو نجات میده

clip_image1957_thumb_thumb

برادر بلکه براش خبر میاره که شورشیا به شهر نفوذ کردند و فردا یوری رو می برند بویو که ملکه می فهمه چه غلطی کرده و برادرش میگه نباید اعتماد به نفست رو از دست بدی باید به یوجین فکر کنی

clip_image1959_thumb_thumb

یوجین به یونهوا میگه ممکنه جنگ بشه و به اون میگه تو وسایلتو جمع کن و به جولبون برو و من هر طور شده به اونجا میام تو رو می بینم

clip_image1961_thumb1_thumb

یوجین به قصر میاد و به موهیول میگه فردا می خوان اعلی حضرتو به بویو ببرند که موهیول میگه من نجاتش میدم که هائه اپ میگه نمی تونیم از دروازه ها بگذریم که سریو میگه یه راه مخفی وجود داره و باید از اون راه برویم

clip_image1963_thumb_thumb

یوجین به موهیول میگه منم با تو میام و سریو به گویو میگه مواظب خودت باش و گویو هم اونو بغل میکنه و به سریو میگه باید زنده برگردی

clip_image19651_thumb_thumb

رئیس بایگانی برای تسو خبر میاره که گوگوریو دیگه اشغال شده و تسو میگه همین الان بریم گوگوریو که رئیس بایگانی میگه دوجین گفته خودم یوری و یون رو براتون به بویو میارم و شما نیایید

clip_image1967_thumb_thumb

مشاور یوری به باگیوک میگه چطور جرات داری شاهت رو به بویو بفرستی که باگیوک میگه دیگه گوگوریو و شاهی وجود نداره و دوجین به سربازا میگه ممکنه کسانی برای نجاتش بیان مراقب باشید

clip_image1969_thumb_thumb

باگیوک داره نقشه نهایی رو برای ورود به قصر میکشه که دوجین میگه اگه تو بار اول شکست بخوریم موهیول دوباره نیرو جمع میکنه میگه باید شب و ناگهانی حمله کنیم تا شکستشون حتمی باشه

clip_image1971_thumb_thumb

بین راه موهیول یه سوت تیر زن رها میکنه یوری میفهمه اون داره میاد و موهیول به یوری میگه شما فرار کنید که یوری میگه این همه راه برای نجات من اومدید حالا فرار کنم که شروع به جنگیدن با سربازای دشمن میکنه

clip_image1973_thumb_thumb

تو این بین یوجین زخمی میشه یوری میگه یوجین رو بردارید و عقب نشینی کنید و خودش و موهیول می ایستند و سربازای دشمن رو می کشند

clip_image1975_thumb_thumb

شب شورشیا وارد قصر میشن و گویو به یی جی میگه باید از قصر برید بیرون یی جی می پرسه موهیول کجاست که گویو میگه رفته شاه یوری رو نجات بده

clip_image1977_thumb_thumb

یی جی با تعدادی سرباز از قصر بیرون میره گویو تو قصر می مونه شورشیا یی جی رو محاصره میکنند و می خوان یی جی و افرادش رو بکشند که موهیول سر می رسه و نجاتش میده

clip_image1979_thumb_thumb

تو قصر همه ی سربازا کشته شدن فقط گویو و هائه اپ و چوبالسو موندن و شورشیا اونا رو محاصره می کنند که موهیول با سربازاش سر میرسه و اونا رو نجات میده

clip_image1981_thumb_thumb

دوجین و سربازاش هم سر میرسن هائه اپ به موهیول میگه باید عقب نشینی کنیم و موهیول اجباراً عقب نشینی میکنه

clip_image1983_thumb_thumb

باگیوک وارد قصر میشه به دوجین میگه خوابم به حقیقت پیوسته و دوجین میگه موهیول فرار کرد و به زودی سر اون و یوری رو برات میارم

clip_image1985_thumb_thumb

مشاور یوری براش خبر میاره که قلعه ی گانکنا دست شورشیا افتاده یوری ازش می پرسه موهیول کجاست که مشاورش جوابی نمیده

clip_image1987_thumb_thumb

باگیوک می خواد رو صندلی پادشاهی بشینه که نمیشینه و به مشاورش میگه هنوز معلوم نیست عکس العمل مردم چیه و به رئیسها میگه اماده باشید کسی بی احتیاطی نکنه

clip_image1989_thumb_thumb

باگیوک بقیه رو مرخص میکنه و به دوجین میگه زحمات تو با اون رئیسهای تنبل قابل قیاس نیست هر طور شده برات جبران می کنم که دوجین میگه اول شاه تسو رو از لب مرز وارد گوگوریو کنید که باگیوک میگه به این اسونی ها نیست و اگه مردم بفهمند بویو تو این کار به ما کمک کرده بد میشه

clip_image1991_thumb_thumb

دوجین میگه اونی که از همه بیشتر باید ازش بترسی شاه تسو است و اگه حرفهات رو بد تعبیر کنه به گوگوریو حمله میکنه و میگه تازه باید دوباره سربازا رو جمع کنی و به موهیول و یوری حمله کنی

clip_image1993_thumb_thumb

هائه اپ به موهیول میگه باید برگردیم جولبون که موهیول میگه نمی تونم با این وضع برگردم هائه اپ میگه شما اعلی حضرت و مردم رو دارید که بهتون امید دارند باید برگردید جولبون و اماده بشید تا پایتخت رو دوباره پس بگیرید

clip_image1995_thumb_thumb


خلاصه قسمت بيست و هشتم سرزمین بادها

باگیوک پایتخت رو تصرف کرد موهیول شکست خورد و گفت نمی تونم با این شکست بد به جولبون برم و هائه اپ گفت شما امید شاه یوری و مردم هستید باید با جمع کردن قوا دوباره برگردید پایتخت رو پس بگیرید

clip_image1997_thumb_thumb

برادر ملکه براش خبر میاره که کل پایتخت رو گشته اما یوجین رو پیدا نکرده به ملکه میگه تو برو پیش باگیوک و من هر طور شده یوجین رو پیدا می کنم پیش تو میارم

clip_image1999_thumb_thumb

ملکه پیش باگیوک میره و بهش میگه قولت رو که یادت نرفته و باید یوجین رو شاه کنی و باگیوک هم میگه بدم یوجین؟میگه حالا این یوجین کجاست

clip_image200132

مشاور باگیوک میگه یوجین تو قصر نیست و پیش موهیوله اون باعث شد یوری نجات پیدا کنه الان هم به شدت زخمیه باگیوک میگه فکرشم نمی کردی که اینطوری بمیره که ملکه میگه خفه شو باگیوک میگه انگار نمی دونی که چقدر دارم جلوی خودم رو میگیرم که نکشمتون میگه گورتون رو گم کنید

clip_image2003_thumb_thumb

ملکه حالا که فهمیده چه غلطی کرده گریه اش میگیره و به برادرش میگه باید برم جولبون یوجین رو ببینم که برادرش میگه سر به سر باگیوک نذار که ملکه میگه من بدون یوجین می میرم

clip_image2005_thumb_thumb

موهیول به جولبون بر می گرده و حال یوجین رو می پرسه که مشاور یوری میگه حالش خیلی بده

clip_image2007_thumb_thumb

موهیول به دیدن یوری و یوجین میره و با شرمساری به یوری نگاه میکنه و بعد به یوجین که رو تخت خوابیده نگاه میکنه یون هم با غصه به موهیول نگاه میکنه

clip_image2009_thumb_thumb

یوری تو حیاط ایستاده که موهیول میاد و یوری بهش میگه دیگه تحمل مرگ یکی دیگه از پسرهام رو ندارم موهیول میگه خوب میشه یوری میگه خنگ بودم که نفهمیدم این باگیوک چقدر حرص داره موهیول میگه همش تقصیر من بود که پیشنهاد جنگ رو دادم

clip_image2011_thumb_thumb

یوری به موهیول میگه دیگه همه چی رو تقصیر خودت ننداز و حتی الان که همه چی رو باختم و تو جولبونم هنوز بهت اعتماد دارم و میگه تو دوبار تا حالا جونم رو نجات دادی پس تو نحس نیستی

clip_image2013_thumb_thumb

مارو یون رو پیش موهیول میاره موهیول به یون میگه هر طور شده باید یوجین رو نجات بدی وگرنه حال پدرم بدتر میشه

clip_image2015_thumb_thumb

اینم تو این اوضاع به فکر عشق و عاشقیه به خدمتکارش میگه اگه اون پیشم نمیاد من پیشش میرم و رهسپار جولبون میشه

clip_image2017_thumb_thumb

یون داره دارو برای یوجین درست میکنه و موهیول هم دستای یون رو میگره که یهو یی جی سر میرسه و از دور می بینه که موهیول داره با یون عشقبازی می کنه و جلو میره و به موهیول میگه طوریت نشده که موهیول هم می پرسه تو طوریت نشده؟

clip_image2019_thumb_thumb

مشاور باگیوک براش خبر میاره که تسو داره وارد پایتخت میشه بعد تسو وارد قصر میشه به باگیوک و بقیه میگه بالاخره از شر اون همه مصیبت راحت شدم

clip_image20211_thumb_thumb

تسو به دوجین افرین میگه دوجین میگه موهیول و یوری هنوز زنده هستند که تسو میگه بهتره قبل از کشته شدن کمی زجر بکشند باگیوک هم میگه خودم سرشونو براتون میارم

clip_image2023_thumb_thumb

تسو به باگیوک میگه کی رو می خوای شاه کنی که باگیوک میگه باید کسی باشه که مردم قبولش داشته باشن تسو میگه اگه بویو تو کارا دخالت کنه مشکلی نیست که باگیوک میگه نه ما الان با بویو یکی شدیم

clip_image2025_thumb_thumb

دوجین به تسو میگه می خوای با باگیوک چیکار کنی که تسو میگه تا کنترل همه چی دستمون بیفته کمکش کن بعد از کنترل اوضاع سرش رو زیر اب کن

clip_image2027_thumb_thumb

تسو به دوجین میگه اختیار یون دست تو هست این یعنی که می خوام تو وارث سلطنتم باشی و به دوجین میگه اون روز زیاد هم دور نیست

clip_image2029_thumb_thumb

مشاور باگیوک بهش میگه می خوای این کشور رو دو دستی به تسو بدی؟ که باگیوک میگه فکرامو کردم نقشه ها دارم نگران نباش

clip_image2031_thumb_thumb

سریو به یوری میگه ملکه و برادرش به باگیوک گفتن که می خوای سانگا رو بگیری حتما به خاطر شاه شدن یوجین این کار رو کرده یوری میگه شاهی که نتونه اعتماد حتی زنش رو بدست بیاره شاه نیست و خودش رو سرزنش میکنه

clip_image2033_thumb_thumb

هائه اپ برای موهیول خبر میاره که تسو تو گوگوریو هست و به زودی به اینجا لشکر کشی میکنه که موهیول میگه به لردهای قلعه ها خبر بدید و میگه اگه اونا بفهمند باگیوک با تسو دست به یکی کرده باهاش مخالفت می کنند و میگه حضور تسو تو پایتخت اخرین شانسمونه

clip_image2035_thumb_thumb

یونهوا به هزار زحمت که شده بالای سر یوجین میاد یوجین به هوش میاد و دست یونهوا رو میگیره میگه خیلی نگرانت بودم

clip_image2037_thumb_thumb

هائه اپ به یوری میگه یوجین به هوش اومده یوری بالای سرش میره و یوجین میگه باید یه چیزی بهتون بگم به پدرش میگه مادرم فقط به خاطر پسر بی عرضش این کار رو کرد و به موهیول میگه مادرم رو نجات بده

clip_image2039_thumb_thumb

یوجین برای پدرش درد دل میکنه و در اخرین لحظات به یوری میگه منو ببخش و از دنیا میره و هر کی بالا سرش هست شروع به گریه کردن میکنه و فریاد و گریه یوری ..........

clip_image20411_thumb_thumb

clip_image2043_thumb_thumb

موهیول یک گوشه حیاط وایستاده داره به خاطرات گذشتش با یوجین فکر میکنه و همین طور اشک میریزه و وجودش بیشتر پر از نفرت میشه

clip_image2045_thumb_thumb

ماهوانگ رو پیش باگیوک می برند و باگیوک بهش میگه حقوق تجاریت رو می خوام که ماهوانگ میگه منو بکشید ولی حقوق تجاری رو ازم نگیرید که مشاورش میگه باید بری جولبون و جاسوسی موهیول رو برامون کنی اگه می خوای زنده بمونی

clip_image2047_thumb_thumb

برادر ملکه به مشاور باگیوک میگه منو و خواهرم رو بفرست جولبون که مشاوره میگه دیگه فایده ای نداره جاسوسامون خبر دادن یوجین مُرده

clip_image2049_thumb_thumb

برادر ملکه میاد و با لکنت میگه یوجین مُرده که ملکه اشکش جاری میشه و لبهاش شروع به لرزیدن میکنه و غش میکنه

clip_image2051_thumb_thumb

موهیول میاد و به سربازاش سر میزنه که هائه اپ میگه فقط800تا نیروی حسابی داریم مارو میاد به موهیول میگه باید جایی بریم

clip_image2053_thumb_thumb

موهیول به بیرون قصر میره و میبینه مردم جمع شدند مارو میگه می خوان به خاطر خیانت باگیوک به ما کمک کنند موهیول یه خطابه براشون می خونه و میگه با کمک شما پایتخت رو از باگیوک خائن پس می گیریم

clip_image2055_thumb_thumb

گویو داره به مردم اموزش میده و به همشون نیزه میده و میگه این برای شما مبتدیها خیلی خوبه ولی عیبهایی هم داره که خودتون باید اونو پیدا کنید

clip_image2057_thumb_thumb

ماهوانگ به جولبون میاد و خدمتکارش میگه باگیوک همه ی دار و ندارمون رو ازمون گرفته و موهیول میگه من به مهارت کسی مثل تو برای اداره مردم نیاز دارم و میگه اگه چیزی خواستی بگو

clip_image2059_thumb_thumb

یوری بد جور داره نوشیدنی می خوره و به سریو میگه دیشب خواب پسرهام رو دیدم و میگه هر سه تاشون چلوی چشمم جون دادند ولی من هنوز زنده ام و نفس میکشم و میگه قلبم پاره پاره شده و دارم دق می کنم

clip_image20611_thumb_thumb

باگیوک به دیدن تسو میره و تسو بهش میگه خیلی وقته که چشمم دنبال شمشیر جومونگه و به باگیوک میگه قبل از اینکه به بویو برگردم دوست دارم اون شمشیر تو دستهام باشه

clip_image2063_thumb_thumb

خدمتکار ماهوانگ میگه مردم کم کم دارند علیه باگیوک جمع میشن و به ماهوانگ میگه دوباره می خوای برای باگیوک جاسوسی کنی؟ که ماهوانگ میگه دیگه چیکار می تونم بکنم که خدمتکارش میگه برو برای موهیول اعتراف کن

clip_image2065_thumb_thumb

مشاور باگیوک میگه اگه شمشیر جومونگ رو می خواد بهش بده که باگیوک میگه فقط یوری می دونه اون شمشیر کجاست

clip_image2067_thumb_thumb

گویو میگه دو ماه دیگه مواد غذایی داریم که جومونگ میگه باید راهی پیدا کنیم که مردم بیشتری بهمون ملحق بشن

clip_image2069_thumb_thumb

ماهوانگ اخرش پیش موهیول میاد اعتراف میکنه که باگیوک اونو فرستاده و موهیول میگه از کاری که امروز کردی پشیمون نمیشی

clip_image2071_thumb_thumb

یه جاسوس از طرف باگیوک میاد یه نامه بهش میده و میگه یادت نره که ما مواظبت هستیم و به خدمتکارش میگه بهمون شک نکرد که خدمتکارش میگه نه قیافه ات شبیه مادر مُرده هایی است که به شاهش خیانت کرده

clip_image2073_thumb_thumb

ماهوانگ مستقیم میاد دو دستی نامه رو تحویل موهیول میده و ازش می پرسه چرا تسو به این شمشیر اینقدر علاقه داره

clip_image2075_thumb_thumb

موهیول یاد زمانی می افته که داخل غار شده بود و شمشیر رو برداشته بود

clip_image2077_thumb_thumb

هائه اپ میگه اون دفعه هامیونگ شمشیر رو به پایتخت و برای یوری اورد و اون تنها میدونه شمشیر کجاست موهیول هم یه نامه به ماهوانگ میده تا به جاسوس باگیوک بده

clip_image2079_thumb_thumb

موهیول به مارو میگه جنگجوهای ماهر رو ببر برای محافظت از مقبره و ماهوانگ میگه فکر نکنم باگیوک شک کنه

clip_image2081_thumb_thumb

موهیول به دیدن یون میاد تا می بیندش میگه شبیه ارواح شدی که یون میگه حالم خوبه و موهیول میگه جاسوس باگیوک اینجاست ممکنه بخواد به تو صدمه بزنه پس مواظب باش که دوباره این یی جی این دو تا رو با هم میبینه و به خدمتکارش میگه یون رو پیش من بیار

clip_image20831_thumb_thumb

یون به یی جی میگه چیزی شده که یی جی میگه حالم کمی بده  یون نبضش رو میگره و بهش میگه به خاطر اضطرابه چیزیت نیست میگه یه جوشنده برات درست می کنم

clip_image2085_thumb_thumb

باگیوک به تسو میگه شمشیر تو مقبره جولبون هست و تسو به دوجین میگه سایه های سیاه رو بردار به جولبون برو

clip_image2087_thumb_thumb

تسو برای دوجین میگه که هر کی این شمشیر تو دستش باشه اختیار سرزمین های شمالی هم تو دستش خواهد بود دلم می خواد برای اخرین بار صدای پیروزی بر سرزمینهای شمالی رو بشنوم

clip_image2089_thumb_thumb

مشاور باگیوک براش خبر میاره که دوجین با تعدادی از سایه های سیاه به جولبون رفته و باگیوک میگه باید بفهمم چرا تسو به این شمشیر اینقدر علاقه داره

clip_image2091_thumb_thumb

یون داره بیرون از قصر با خدمتکارش قدم میزنه که دو نفر اونو میگیرند و پیش یی جی می برند یی جی یه چک به یون می زنه میگه فکر کردی تو روت می خندم تو دلم هم باهات خوبم میگه تلافی همه ی اشکهایی رو که ریختم سرت در میارم و به افرادش میگه ببرینش

clip_image2093_thumb_thumb

تو راه جولبون موهیول برای دوجین تله میگذاره و شروع به جنگیدن می کنند این اولین مبارزه موهیول با دوجینه هر دو یه ضربه به هم می زنند

clip_image2095_thumb_thumb

قسمت بیست و نهم سرزمین بادها

تو قسمت قبل دیدید که دوجین رهسپار شد تا شمشیر جومونگ رو برای تسو بیاره و موهیول تو راه براش تله گذاشت و شروع با جنگیدن با دوجین کرد و اکنون ادامه ی ماجرا

clip_image209630112

موهیول تو مبارزه با دوجین برنده میشه اما مانگوانگ یکی از افراد دوجین چوبالسو رو گروگان میگیره و دوجین و افرادش هم فرار می کنند و چوبالسو رو هم رها می کنند و موهیول میگه اگه می خوایم به هدفمون برسیم نباید دنبالشون بریم و دیگه دوجین و افرادش رو تعقیب نمی کنند
clip_image209612112
موهیول پیش یوری میره و هائه اپ میگه ما اونا رو تو تله انداختیم و یوری به موهیول میگه از حالا همه چیز دست تو هست و هر تصمیمی که می خوای بگیر و بهش میگه از حالا اداره ی کارهای نظامی دست توئه و باید کشور رو نجات بدی
clip_image2096222
یوری یه جورایی موهیول رو شاه کشور میکنه و بعد شمشیر جومونگ رو بهش میده و هائه اپ هم بهش میگه باید اعتماد به نفس داشته باشی و کشور رو دوباره سر و سامان بدی
clip_image209632212
گویو و چوبالسو و ماهوانگ هم دارند در مورد پست مارشالی موهیول بحث می کنند و ماهوانگ میگه معنی این پست اینه که یوری کارهای کشور رو به موهیول سپرده و موهیول همه کاره است
clip_image20964212
مارو پیش موهیول میاد و بهش میگه معلوم نیست بانو یون کجاست و میگه با خدمتکارش از قصر بیرون رفته بوده و تا الان برنگشته و موهیول هم با چند تا سرباز میره تا دنبالش بگرده
clip_image2096522
یون تو یه انبار زندانیه که حالش کمی بد میشه و می فهمه چه دسته گلی تو راه داره و موهیول ما می خواد بابا بشه که یی جی میاد و به یون میگه اگه می خوای زنده بمونی باید به بویو بری و به سربازاش دستور میده ببرنش
clip_image209662212
دارند یون رو می برند که موهیول سر میرسه اما جلوی دهن یون رو میگرند و موهیول هم از فاصله ی چند متریش رد میشه و یون برای اخرین بار موهیول رو تو گوگوریو میبینه
clip_image20967222
دوجین پیش تسو میاد و میگه نتونستم شمشیر جومونگ رو براتون بیارم چون موهیول سر راهمون کمین کرده بود و تسو میگه بازم از موهیول شکست خوردی و به رئیس بایگانی میگه باگیوک رو خبر کن تا برم و جولبون رو با خاک یکی کنم
clip_image209682212
مشاور باگیوک میگه تسو جلسه گذاشته و میگه تا کی باید دستورات تسو رو گوش کنیم که باگیوک میگه فعلا سر به سرش نگذار و تسو تو جلسه میگه باید بریم جولبون و یوری و موهیول رو بکشیم و میگه از حالا باید به حرفهام گوش بدین و خودم همه چی رو اداره میکنم
clip_image2096922
یکی از رئیسها صداش رو بلند میکنه و میگه کشتن موهیول و یوری به امور داخلی گوگوریو ربط داره و به شما ربط نداره و دخالت نکنید که تسو با یک ضربه شمشیر می کشدش و میگه اگه کسی دیگه هم هست بیاد جلو
clip_image209610221
رئیسها دارند به باگیوک غرولند می کنند که این هدف بزرگت بود و تسو الان همه کاره شده که باگیوک میگه همه چی رو به گردن میگیرم و به رئیسها میگه فقط صبر کنید و ببینید با تسو چیکار می کنم
clip_image20961122
باگیوک دوجین رو احضار میکنه و به دوجین میگه تسو داره چیکار میکنه و خودش هم میدونه اگه رئیسها مخالفش باشند ممکنه چه اتفاقی بیفته و به دوجین میگه که به خاطر اون شمشیر داره این کارها رو میکنه  و میگه من دیگه به حرفهای اون گوش نمیدم
clip_image209612221
دوجین به باگیوک میگه اگه می خوای زنده بمونی به حرفهای تسو گوش کن وگرنه تضمینی نیست که زنده بمونی که باگیوک خون جلوی چشماش رو میگیره و مشاورش میگه اون بود که از ما استفاده کرد نه ما
clip_image209613212
یی جی یه کاسه نوشیدنی مقوی برای موهیول میاره و موهیول می خوره و مارو سر میرسه و میگه همه ی قلعه رو گشتیم اما یون رو پیدا نکردیم و جسد خدمتکارش بیرون قلعه بود و یی جی هم حرفهاشون رو میشنوه و پیش خودش نیش خند می زنه
clip_image209614221
موهیول به ماهوانگ میگه جسد خدمتکارش تو مسیر پایتخت پیدا شده و میگه یک نفر رو به پایتخت بفرست تا دنبالش بگرده
clip_image20961522
یون رو پیش تسو میارن و دوجین هم میاد پیش تسو و تسو بهش میگه ت چشماش فقط عشق به موهیوله و به دوجین میگه هنوزم دوستش داری؟
clip_image20961622
تسو به یون میگه رابطه ی خویشاوندی تو و من دیگه تموم شده و میگه خیلی دوست دارم با دستای خودم تو رو بکشم ولی الان زندگیت دست دوجینه و اون هر کاری بخواد می تونه با تو بکنه
clip_image20961722
یون رو به اتاقش میبرند و همون لحظه غش می کنند و دکتر بالای سرش میارن و دکتره به دوجین میگه یون حامله است که دوجین شوکه میشه و ب دکتره میگه اگه کسی بفهمه با دستای خودم تکه تکه ات می کنم و دوجین از خشم دندونهاش رو رو هم فشار میده
clip_image20961822
دوجین بالای سر یون میره و بهش میگه تو خودت هم پزشکی و لابد میدونی چته و به یون میگه بچه ی موهیوله؟ که یون میگه آره و دوجین میگه باید زن من بشی و میگه این بچه رو مثل بچه ی خودم بزرگ می کنم و میگه اگه به حرفم گوش نکنی نمی تونی اون بچه رو بزرگ کنی
clip_image2096192212
یوری می خواد از قلعه ی جولبون بره و میگه می خوام لردهای کشورهای همسایه رو ببینم که موهیول میگه خطرناکه و یوری میگه باید ازشون بخوام کمکمون کنند و به سریو هم میگه مواظب موهیول باش و خودش با رئیس محافظا و مشاورش و دو تا سرباز راهی میشه
clip_image2096202212
یوری یه کله داره میره و تو بین راه استراحت نمیکنه و با اصرار مشاورش کنار یک رودخانه توقف می کنند و یوری به غروب خورشید نگاه میکنه و به گذشته فکر میکنه
clip_image209621221
مشاور یوری و رئیس محافظاش میگن باید برای شب جایی رو پیدا کنیم که یوری میگه نمی خواد و باید ادامه بدهیم و میگه نتونستم زمینهای شاه قبلی رو حفظ کنم و زنده موندنم فایده ای ندارهو میگه اگه شده با دادن جونم زا موهیول حمایت کنم این کار رو می کنم
clip_image2096222212
تسو ملکه رو دعوت میکنه و میگه هیچ مردی رو ندیدم که زنش رو رها کنه و فرار کنه و بهش میگه خودم ازت مراقبت می کنم
clip_image209623212
ملکه بهش میگه اگه می خوای بهم لطف کنی اجازه بده برم جولبون که تسو میگه می خوای بری پیش اون خنگ و میگه باید همین جا بمونی و بعد لیوان شرابش رو جلو ملکه میگیره و ملکه هم براش شراب میریزه و بد جوری جلوی همه خوارش میکنه
clip_image209624212
ملکه که از پیش تسو میاد به باگیوک میگه انقلاب کردی تا همه چیز رو دست تسو بدی؟ که باگوی میگه حرف دهنتو بفهم و برادر ملکه بهش میگه فعلا خفه شو
clip_image209625212
هائه اپ برای موهیول خبر میاره که تسو داره سربازاش رو میاره تا به جولبون حمله کنه و گویو میگه فعلا باگیوک و بقیه زیر دست اون هستند و مجبورند حرفهاش رو گوش کنند که موهیول میگه ماهوانگ رو بیاریدش اینجا
clip_image209626212
موهیول شمشیر جومونگ رو به ماهوانگ میده و میگه این شمشیر دست هر کسی باشه رئیس سرزمینهای شمالی است و موهیول به ماهوانگ میگه اینو به باگیوک بده و ماجرای این شمشیر رو برای باگیوک بگو
clip_image2096272212
هائه اپ میگه این کارتون اشتباهه و این شمشیر سمبل حراست از مردم و کشور است که موهیول میگه این شمشیر رابطه ی بین باگیوک و تسو رو شکر اب میکنه و به ماهوانگ میگه هر طور شده کار کن حرفهات رو باور کنه
clip_image209628222
مردم دارند فرار می کنند و به جولبون میرن که سربازا جلوشونو میگیرن و یکی از مردم میگه برای چی به حرف کسی که به کشور خودش خیانت کرده گوش بدم که سربازا همشون رو می کُشند
clip_image2096292212
مشاور باگیوک براش خبر میاره که مردم دارند از گانگنا میرن و تازه کشورهای همسایه سفیرهای ما رو از اونجا بیرون کردند و میگه یوری خودش از اونها خواسته تا این کار رو بکنند
clip_image20963022
ماهوانگ پیش باگیوک میره و شمشیر رو بهش میده و یه عالمه چاخان براش میکنه تا حرفهاش رو باور کنه و مشاور باگیوک میگه تسو این همه وقت دنبال این شمشیر بوده
clip_image20963122
باگیوک میگه حالا این شمشیر به چه دردی میخوره که ماهوانگ میگه یه ساحره پیشگویی کرده هر کی این شمشیر رو داشته باشه می تونه به کشورهای شمالی حکومت کنه
clip_image20963222
ماهوانگ تو کارش وارده و یه جوری باگیوک رو تحریک میکنه و میگه تسو می خواد با این شمشیر رئیس سرزمینهای شمالی بشه
clip_image20963322
مشاور باگیوک بهش میگه مردم دارند از ما رو بر می گردونند و به باگیوک میگه با این شمشیر می تونی رئیس سرزمینهای شمالی بشی و بهش میگه نباید این فرصت رو از دست بدی
clip_image20963422
رئیس بایگانی میگه سربازا دارند وارد گوگوریو میشن و رئیسها هم دارند سربازاشون رو اماده می کنند که تسو میگه هر کی دست دست کرد بکشینش
clip_image20963522
موهیول پیش ماهوانگ میره و میگه اوضاع رو به راه است و میگه تسو یکی از رئیسها که مخالفش بود رو کُشت و الان بیشتر رئیسها مخالف باگیوک هستند
clip_image20963622
مارو از ماهوانگ می پرسه از یون خبری نداری که ماهوانگ میگه خدمتکارم دنبالشه و مارو میگه هر طور شده اونو پیداش کن چون موهیول خیلی نگرانه
clip_image20963722
موهیول به افرادش میگه باید تنهایی به دیدن چند تا از رئیسها برم تا اونا جرات مخالفت با باگیوک رو داشته باشند و به دیدن رئیس هوانا میره و بهش شمشیرش رو میده و میگه منو بکُش یا باهام متحد بشو که رئیسه میگه اگه تو رو بکشم قدرت و ثروت بهم میدن که موهیول میگه فقط اون می تونه به تو قدرت و ثروت بده
clip_image20963822
هائه اپ و بقیه بیرون منتظر موهیول موندند که چوبالسو میگه کسی که یه بار خیانت کرده دوباره هم خیانت می کنه که موهیول سالم بیرون میاد و میگه به زودی جنگ وحشتانکی در میگیره
clip_image20963922
رئیسها جلسه گذشاتن و رئیس هوانا میگه بعد از جولبون حتما هدف تسو ما هستیم و میگه باید اول ما بهش حمله کنیم و میگه اگه بیریو کمک کنه می تونیم شکستش بدیم که باگیوک میگه باشه و به رئیسها میگه اماده بشین
clip_image20964022
گویو برای موهیول خبر میاره که سربازای بیریو حرکتشون رو شروع کردند و موهیول هم از تصمیماتی که گرفته راضی میشه
clip_image20964122
دوجین سربازا رو میبینه و مانگوانگ بهش میگه سربازای بیریو هستند و دوجین کمی به تحرک سربازا شک میکنه
clip_image20964222
دوجین وارد قصر میشه و میبینه سربازای محافظ قصر از افراد باگیوک هستن و به مانگوانگ میگه زود سایه سیاه ها رو احضار کن و ببین باگیوک کجاست
clip_image20964322
دوجین به تسو میگه اوضاع مشکوکه و باگیوک داره کارهایی علیه شما انجام میده و تسو میگه اون تنهایی کاری نمی تونه بکنه و به دوجین میگه نگران نباش
clip_image20964422
باگیوک حمله به قصر رو شروع میکنه و به سربازاش میگه هر کسی بتونه سر تسو رو برام بیاره یه جایزه خوب بهش میدم و رئیس باگیانی میگه باگیوک دوباره شورش کرده و میگه باید فرار کنیم
clip_image20964522
دوجین به یون میگه برو مقبره و اونجا یه راهی برای فرار از قصر وجود داره و میگه وقتی بیرون رفتی برو بویو که در بین راه رفتن خدمتکار ماهوانگ یون رو میبینه
clip_image20964622
باگیوک و تسو رودر رو میشن و باگیوک میگه می دونی این چیه و میگه این شمشیر خدایانه که دست منه و میگه با این خونت رو میریزم و شاه سرزمینهای شمالی میشم و جنگ بین اون و سربازای تسو شروع میشه
clip_image20964722
دوجین هم وارد عمل میشه و به تسو میگه شما برید و رئیس بایگانی به تسو میگه باید فرار کنیم که باگویک میگه نگذارید تسو فرار کنه ولی دوجین جلوشونو میگیره
clip_image20964822
مارو برای یوری که یه لشکر تو راه داره خبر می بره که اتحاد باگیوک و تسو از بین رفته و تسو فرار کرده که یوری میگه باید لردهای بیشتری رو برای حمایت از موهیول جمع کنیم و مارو میگه موهیول گفته شما رو به جولبون برگردونیم و سریو به سربازا میگه باید اماده یه حمله وسیع بشیم و قسمت بیست و نهم همین جا تموم میشه