به نام خدا
ساعت 6.45 دقیقه به وقت تهران سوارهواپیمای ایران ایر به مقصد مکه شدیم البته گفتنی است که من و همراهم در دو ردیف جدا نشستیم و با خانمی همسفر شدم که او هم از فامیلش جدا شده بود همین کمی ما را دلخور کرده بود یا دعا می‌خواندیم و یا صحبت می‌کردیم هواپیما در ساعت 9.38 شب به وقت مکه در فرودگاه جده به زمین نشست بعد از طی مسافتی به سالنی شلوغ و پلوغ رسیدیم چه غوغایی بود جای نشستن نبود سرویس بهداشتی بسیار بد بود برای این همه زائر سه عدد دستشویی بود که دو عدد ان خراب و یکی دیگه بسیار کثیف بود چاره‌ای نبود!!
بعد از کنترل پاسپورت به سالن بعدی رفتیم و به ترتیب روی نیمکت نشستیم با خانمی شمالی خوش بیان آشنا شدم بلاخره نوبتمان شد و پاسپورت کنترل شد و وارد سرزمین مکه شدیم گروه گروه روی زمین نشسته بودند. گروهی هم دنبال ساکشان می‌گشتند. بلاخره همه موفق شدند ساکشان را پیدا کنند از خانمی اهل کشور سودان ساعت را پرسیدم ده دقیقه به دوازده شب بود نامش امیما احمد بود. بهم قران جیبی هدیه کرد بهمون شام دادند  من توی هواپیما خورده بودم شام را به خانم سودانی دادم ایرانی همش در حال تناول بودند اما بقیه کشورها اینطور نبود. اتفاق بدی افتاد عینکم را داشتم تمیز می‌کردم که از وسط شکست قبل از اذان صبح به مسجد جوفه رسیدیم و محرم شدیم  9 صبح به هتل رسیدیم و من به مغازه عینک فروشی رفتم و عینک جدید خریدم .
بعد از ناهار برای اعمال حج به سمت کعبه رفتیم اتوبوس بعد از نیم ساعت کنار تونلی نگه داشت و ما کل تونل را پیاده طی کردیم نماز ظهر را در مسجدالحرام خواندیم جمعیت زیاد و گرمای عربستان بی طاقتم کرده بود بعد از هفت دور تابیدن به دور خانه‌ی خدا و انجام اعمال صفا و مروه نماز شب شروع شد نماز مغرب را به جماعت خواندیم و به اتفاق دوست و هم اتاقی خانم هادی  و همسرشان به هتل برگشتیم از خستگی و کمردرد بعد از شام بلافاصله خوابیدم و نه صبح بیدار شدم هر روز با خانم هادی و همسرشان اذان صبح با تاکسی به حرم می‌رفتیم چقدر حرم زیبا بود چه صحنه زیبایی رو به یکی از ضلع‌های کعبه نشستم و جزئ اول قران را خواندم سوره‌های مکی را در مکه و بقیه را در مدینه خواندم به طبقه دوم رفتم و سیل مردم در حال طواف را تماشا کردم بسیار زیبا و دیدنی بود. گروه تمیز کار که صحن را تمیز می‌کردند از بالا دیدنی بود ساعت 8.30 به هتل برگستیم و نامز ظهر را در مسجد روبروی هتل خواندم ایرانی ‌ها به مسجد نمی‌آمدند و در هتل نماز  می‌خواندند چون سنی هستند بعد از ناهار خوابیدم و عصر برای شرکت در سخنرانی به طبقه پایین هتل رفتیم تا برای روز عرفه اماده شویم و شب برای دعای کمیل به پشت بام رفتیم. بعد از دعای کمیل به اتاقمان رفتیم و خیلی زود خوابیدیم صبح زود برای نماز بیدار شدم خیلی سخت بود و از شبح تا برای رفتن به عرفات خود را اماده می‌کردیمک.
ساعت 2 بعد از ظهر برای رفتن به عرفه در لابی هتل جمع شدیم و بعد از نیت و گفن لبیک سوار اتوبوس شدیم ساعت 5 به سرزمین عرفه رسیدیم بعد از اینکه چادرمان مشخص شد و نماز مغرب و عشا را به جماعت خواندیم و شام خوردیم به اتفاق خانم هادی و همسرشان و ما دو نفر به کوه جبل‌الرحمه رفتیم با چه زحمتی از کوه بالا رفتیم خدایا چه عظمتی چقدر زیبا و غیرقابل توصیف اون بالا دو رکعت نماز خواندیم و از پله‌های پشت کوه پایین آمدیم امروز به اتفاق خانم هادی و اقای عبدالعظیمی و حاج آقا به مسجد نمره رفتیم ساعت 10 برگشتیم و تا ساعت 11 در چادر نشستیم قبل از نماز مغرب و عشا اعلام کردند بعد از نماز به منا حرکت می‌کنند. ساعت 7.20 سوار اتوبوس شدیم و ساعت 1.30 بامداد ما را از اتوبوس پیاده کردند. و بقیه راه را پیاده از جاده و داخل کانال و از بین مردم گروهی پیاده راه را طی کردیم ترافیک شدیدی بود و پیاده بهتر بود مردم همه در بیابان خوابیده بودند دولت عربستان دو روز قبل کل بیابان را سم پاشی کرده بود تا مردم از حشرات موذی در امان باشند ساعت 5.10 دقیقه به منا رسیدیم و به سمت رم جمره پیاده راه افتادیم بعد از یکساعت من و خانم هادی به جمره عقبی سنگ زدیم و از زیر سقف بیرون امدیم و در خیابان نماز صبح را خواندیم خدایا سیل جمعیت دیدنی بود سیاه و سفید فقیر و پولدار وجه تمایزی نبود همه یکدست و سفید در راه برگشت گودال را ندیدم و به زمین خوردم.  ساعت 8.30 در چادر بودیم خسته و کوفته بعد از خوابی کوتاه دوش گرفتم الان ساعت 12.30 است منتظرم نماز را بخوانم و استراحت کنم همه دور هم نشسته‌ایم  حاج خانم‌ها (خانم هادی خانم فرشته ربانی لاله یوسفی و ئ خانم زهره زرکوب و آجیل و میوه می‌خوریم. دیشب هوا خیلی سرد بود وصبح که آقایان گوسفند را ذبح کردند ما هم اعمال تقصیر را انجام دادیم و ساعت 9 بعد از شام با اقای واهب و دوستان در امتداد خیابان پیاده‌روی کردیم ساعت 10 برگشتیم و به مامان زنگ زدیم بسیار نگران شده بود گویا چند نفر از طبقه دوم جمره به پایین سقوط کرده بودند و مرده بودند مادر کاتیا هم تماس گرفت نگران شده بود .
قبل از اذان صبح از سرمای زیاد بیدار شدم برای وضو به سرویس بهداشتی رفتم بسیار شبود ایرانی‌ها چون اعمال مستحب زیاد انجام می‌دهند همه جا شلوغ است به کمپ هندی‌ها رفتم ارام و بی‌صدا و خلوت بود ایرانی ها در حال آب کشیدن لباس احرام یا انجام غسل زیارت بودند و دائم برای خود ثواب جمع می‌کردند گویا با خدا معامله می‌کردند اگر فلان جا دو رکعت نماز بخوانند اینمقدار ثواب می‌برند برای همین دائم در حال دولا و راست شدن بودند تا برگشتم نماز صبح را آقا خوانده بود و فرادا خواندم گاهی به یاد حج شریعتی می‌افتادم و گاهی به یاد نوشته‌های ....بعد از نماز به اتفاق آقای عبدالعظیمی و آقا برای سنگ زدن به شیطان عازم جمره شدیم آفتاب زده بود که رسیدیم از طبقه بالا به سه شیطان سنگ زدیم خلوت بود. و چون روز قبل بدون عینک سنگ زده بودم آقا گفتند باید تکرار کنی و رم عقبی را تکرار کردم و بعد به مسجد خیف رفتیم و نماز را در مسجد خواندیم البته خانم‌ها همیشه طبقه بالا دور از چشم آقایان بودند در مسج همه خوابیده بودند به زور جای خالی پیدا کردم و نماز را خواندم حدود 5 کیلومتر با چادر ایرانی‌ها فاصله داشت به هر سختی بود به چادر برگشتیم دوش گرفتم و وضو گرفتم و به چادر رفتم و ساعت 12.30 نماز ظهر و عصر را به جماعت خواندم خانم‌ها چه سروصدایی می‌کردند صدا به صدا نمی‌رسید. غروب برای هواخوری اطراف چادر قدم زدیمبازار سیاهان به راه بود و ایرانی‌ها خرید می‌کردند سپس به چادر برگشتیم. و اماده شدیم برای اعمال فردا صبح هوا سرد بود و من از سرما خوابم نمی‌برد تا 1.30 شب بیرون چادر بودم چادر ایرانی‌ها بالای تپه بود و بر همه جا مشرف از طبقه بالا بقیه کمپ‌ها را تماشا می‌کردم دیدنی بود عده‌ای می‌رفتند و گروهی برمی‌گشتند و دو طرف خیابان مردم خوابیده بودند انجا هم جاجی فقیر و پولدار بود. و دور و برشان را اشغال ریخته بودند صدای بوق امبولانس‌ها اسایش را می‌گرفت سنی‌ها اعمال مستحبی را اسان می‌گرفتند و اعمال واجب را انجام می‌دادند اما شیعه‌ها که بیشتر ایرانی بودند بیشتر وقتشان را به انجام اعمال مستحب می‌گذراندند. روزی پنج نوبت صدای اذان از گلدسته‌ها شنیده می‌شد سنی ها برای نماز سر وقت به مساجد می‌رفتند اما شیعه‌ها بیشتر به فکر خرید بودند تا نماز سروقت. صبح بعد از نماز و دعای توسل نان و پنیر و گوجه و خیار صرف شد. خانم‌ها سر و صدایی می‌کردند . متوجه شدیم راه را اشتباهی امدیم اگر از تونل رفته بودیم ده دقیقه بعد هتل بودیم ولی ما برعکس رفته بودیم راه برگشت هم نبود فقط دیدم نیروهای فهد به طرف منا می‌دوند نگو ایرانی ها به تونل که رسیده بودند شعار داده بودند انها هم دهنه هتل را بسته بودند امده بودند فرار کنند همدیگر را هل داده بودند و بعضی زمین خورده بودند با وضع بدی به هتل رسیده بودند و بعضی هم معترض که چرا ایران شعار داده بگذریم.ماشین‌ها برای مردم اب  و سانیچ پرت می‌کردند من خسته بودم کنار جدول نشستم تا انها اب بگیرند جوانی قد بلند و خوش سیما جلو امد و یک اب‌میوه به من داد البته اگر پیرزن ها بودند می‌گفتند امام زمان بوده ولی من کوله پشتی‌اش را خواندم اهل رومانی بود.
بعد از کلی پیاده‌روی ساعت 5 به هتل رسیدیم دوش گرفتیم و ناهار سرد شده را خوردیم. و لباسهایمان را شستیم
امروز بعد از اذان صبح به اتفاق خانم هادی و همسرشان برای انجام بقیه اعمال حج به مسجدالحرام رفتیم نماز صبح را در مسجدالحرام خواندیم و طواف را انجام دادیم سپس صفا و مروه و ساعت 8.30 تمام شد به مسجد برگشتیم صبحانه خوردیم و اماده طواف نساء و نماز نساء شدیم هنگام نماز جماعت زن و مرد در یک صف می‌ایستادند ولی بعد از ده روز محل نماز زن و مرد را جدا کردند.و بهتر شد
قابل ذکر که همه کشورها نظم داشتند اتوبوس‌ها می‌امدند و زائرشان را به هتل می‌بردند الا ایران که نوع‌دوستی‌اش را با پول مردم نشان می‌داد اتوبوس‌ها صلواتی بودند و تا می‌آمدی سوار بشی مسافران ریزه میزه اندونزی و...اشغال می‌کردند و در ان گرما باید کلی معطل می‌شذی و با ایستادن روی پله اتوبوس و اویزان شدن از اتوبوس جا به جا می‌شدی. اگر هم که پولدار بودی خوب وضعت بهتر بود
من به مسئول انجا اعتراض کردم کمی هم بهتر شد.
مدینه
شب ساعت 9 به سمت مدینه حرکت کردیم اتوبوس مناسب نبود جایمان تنگ بود بلاخره روی صندلی نشستیم رگهای پشت پام تیر می‌کشید برای رفتن به مکه باید جوان و نیرومند بود. نیمه شب شاه فهد صبحانه بسته بندی شده بهمون داد بدترین صحنه اینکه ایرانی‌ها مواد غذای باقیمانده را از هتل می‌آوردند و به دستفروش‌های سیاه پوست می‌دادند و انها هم کنارشان می‌گذاشتند بماند ان درجه دما. در صورتی که شاه فهد صبحانه و ناهار و شام مجانی با بسثه بندی کامل به مردم میداد فقط صف بود ولی بهداشتی بود. مثلاً خانمی یک قابلمه بزرگ خورشت قیمه به خانم سیاهپوست داده بود او هم کنارش گذاشته بود و نی‌دانست چکار کند. خلاصه 3 نیمه شب به هتل مدینه رسیدیم بعد از پیدا کردن ساکهایمان و خواندن نماز صبح خوابیدم بسیار خسته شده بودم و برای نماز ظهر به مسجدالنبی رفتم رفتن موج جمعیت حجاج به سوی مسجدالنبی دیدنی بود روزی پنج نوبت موج جمعیت به سوی مسجدالنبی دیده می‌شد.سر نماز باید مغازه بسته شود و بروند نماز بخوانند سنی نگران نماز جماعت و حاجی ایرانی نگران خرید!
پنج‌شنبه
   روز گذشته برای نماز شب و صبح به مسجدالنبی رفتم بعد از نماز صبح کنار ستون خوابم برد یکساعت بعد از خواب پریدم هیجکس در صحن مسجد نبود همه برای زیارت قبر حضرت محمد(ص) صف کشیده بودند من هم به خیل جمعیتیوستم فشار جمعیت داشت مرا خفه می‌کرد
.ترک ها وحشتناک هل می‌دادند داشتم زیر دست و پا له می‌شدم تازه باید کنار ستون توبه نماز بخوانی من نمی‌دانم با این وضعیت نمی‌فهمیدی چه می‌خوانی فقط به سجده که می‌رفتی باید اشهد خود را می‌گفتی. بعد از نماز وزیارت حرم امن پیامبر از راهرویی بیرونت می‌کردند خسته و کوفته به هتل برگشم و استراحت کردم بعداز ظهر ساعت 3.30 برای نماز عصر به مسجدالنبی رفتم و مانند بقیه زیرانداز را پهن کردم و تا ساعت 9 انجا نشستم و قران خواندم و با با بقیه گپی زدم خانمی از اندونزی بود کارمند بیمارستان بود دست و پا شکسته انگلیسی صحبت می‌کرد. جالب اینکه عکس روی کارتش بی‌حجاب بود علت را پرسیدم گفت ما اینجا فقط حجاب داریم. سه فرزند داشت رینا(پزشک) و ....کناری من اهل سریلانکا بود با دختر نه ساله‌اش امده بود خیلی هم خوش اخلاق بود صف پشت سرم پنج خانم یاه پوست همسن و یال و هم شکل نشسته بودند اهل نیجریه بودند انگلیسی را قشنگ صحبت می‌کردند من از انها پرسیدم خواهرند که انها گفتند بله سپس گفتم پس چطوری همه یک سن و سال داری خیلی عادی تعریف کرد که پدرش چهار زن دارد و بیست و پنج فرزند(13 دختر و 12 پسر و انها ناتنی بودند ولی با هم صمیمی می‌گفت ما رسم داریم بعد از ازدواج خودمان زن برای شوهرمان انتخاب می‌کنیم و از واجبات دینشان بود از رسوم ایران پرسید که من به شوخی گفتم زن اول بفهمد سر شوهرش را از تن جدا می‌کند و اگر هم چند همسری باشد مخفیانه است .ساعت 9 شب برای خواندن دعای کمیل به طرف قبرستان بقیع رفتم ایرانی ها از دولت اجازه گرفته بودند تا دعای کمیل را بخوانند فاصله بین مسجدالحرام و قبرستان بقیع جای سوزن انداختن نبود همه ایرانی ها اماده بودند تا دعا خوانده شود چه زیبا و دلنشین چه قدر گریه می‌کردند من گریه‌ام نمی‌آمد البته کمرم خیلی درد گرفته بود گفتم شاید من حاجتم قبول نشده که گریه‌ام نمیگیرد دور تا دور جمعیت سربازان با چماق و کلاه خود ایستاده بودند تا اگر وهابی‌ها مزاحم شوند از زائرین مواظبت کنند. مردم شیرینی و خرما و نذری پخش می‌کردند تقریباً قران دارد دوره می‌شود اگر خدا قبول کند روز جمعه در نماز جمعه مسجدالنبی شرکت کردم خلاصه از مکانهای مقدس هم دیدن کردیم و اماده بازگشت از سفر معنوی می‌شدیم عكس/‌ درب قديمي خانه‌ي خدا


رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند...
پیش از اینها فکر میکردم خدا
خانه ای دارد میان ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس و خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
برسرتختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او کهکشان
رعد و برق شب صدای خنده اش
سیل و طوفان نعره ی توفنده اش
دکمه ی پیراهن او آفتاب
برق تیغ و خنجر او ماهتاب
هیچکس از جای او آگاه نیست
هیچکس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین
بود اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هرچه می پرسیدم از خود از خدا
از زمین از آسمان از ابرها
زود می گفتند این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست
آب اگر خوردی، عذابش آتش است
هر چه می پرسی ،جوابش آتش است
تا ببندی چشم ، کورت می کند
تا شدی نزدیک دورت می کند
کج گشودی دست، سنگت می کند
کج نهادی پا ، لنگت می کند
تا خطا کردی عذابت می کند
در میان آتش آبت می کند
با همین قصه دلم مشغول بود
خوابهایم پر ز دیو و غول بود
نیت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
مثل تکلیف ریاضی سخت بود
*****
تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر
در میان راه در یک روستا
خانه ای دیدیم خوب و آشنا
زود پرسیدم پدر اینجا کجاست
گفت اینجا خانه خوب خداست!
گفت اینجا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند
با وضویی دست و رویی تازه کرد
با دل خود گفتگویی تازه کرد
گفتمش پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست اینجا در زمین؟
گفت آری خانه ی او بی ریاست
فرش هایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است
*
می توان با این خدا پرواز کرد
سفره دل را برایش باز کرد
میشود درباره گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران حرف زد

روزگاری بود میوه اش فتنه ،خوراکش مردار ،زندگی اش آلوده ،سایه های ترس شانه های بردگان را می لرزاند .تازیانه ستم ،عاطفه را از چهره ها می سترد .تاریکی ،در اعماق تن انسان زوزه می کشید و دخترکان بی گناه ،در خاک سرد زنده به گور می شدند .و در این هنگام بود که محمد(ص) بر چکاد کوه نور ایستادو زمین در زیر پاهای او استوار گردید . بعثت رسول اکرم مبارک باد .دو سال قبل روز مبعث تلخ ترین روز زندگی ما بود خواهر عزیزم  حالش بد شد و ساعت 11 او  را به بیمارستان رساندیئم او را به اتاق عمل بردند و..........الان هم یکسال است از بین ما رفته و هرگز یاد و خاطره او از یاد برده نمی‌شود روحش شاد امروز به یاد خطرات سفر حج افتادم ولی دفترچه خاطرات راپیدا نکردم وبه محض پیدا شدن می نویسم فقط شیرین ترین قسمت حج زمانی بود که در صحرای عرفات بودیم من همه سخنان شریعتی را در انجا حس کردم و در این سه روز عشق به خدا را درک کردم.معماری کعبه در حج شریعتی

ابراهیم را بر درگاه می دیدی ,این پیر عاصی بر تاریخ ,کافر بر همه خداوندان زمین ,این عاشق بزرگ , بنده ناچیز خدای توحید!
او این خانه را به دو دست خویش پی نهاده است .
کعبه در زمین ,رمزی از خدا در جهان .
مصالح بنایش ؟ زینتش ؟ زیورش؟
قطعه های سنگ سیاهی که از کوه عجون -کنار مکه -بریده اند و ساده بی هیچ هنری -تکنیکی -تزیینی بر هم نهاده اند و همین !
و نامش ؟اوصافش؟ القابش؟
کعبه!
یک مکعب همین !
و چرا مکعب ؟ و چرا اینچنین ساده ,بی هیچ تشخصی ,تزیینی ؟
خدا بی شکل است ,بی رنگ است ,بی شبیه است و هر طرحی و هر وضعی که آدمی برگزیند ببیند و تصور کند خدا نیست .
خدا مطلق است بی جهت است این تویی که در برابر او جهت می گیری .این است که تو در جهت کعبه ای و کعبه خود جهت ندارد .
و اندیشه آدمی بی جهتی را نمی تواند فهمید .
هر چه را رمزی از وجود او -بی سویی مطلق -بگیری ,ناچار ,جهتی می گیرد و رمز خدا نیست .
چگونه می توان بی جهتی را در زمین ,نشان داد ؟
تنها بدین گونه که : تمامی جهات متناقض را با هم جمع کرد تا هر جهتی جهت نقیض خود را نفی کند و آن گاه ذهن از ان به بی جهتی پی برد.
تمامی جهات چند تا است ؟
شش تا
و تنها شکلی که این هر شش جهت را در خود جمع دارد چیست ؟
مکعب !
و مکعب ,یعنی همه جهت
و همه جهات یعنی بی جهتی !و رمز عینی آن :کعبه !
و این است که در درون کعبه به هر جهتی نماز بری رو به او نماز برده ای و در بیرون کعبه به هر سمتی رو کنی رو به او داری که هر شکلی جز کعبه یا رو به شمال است یا رو به جنوب یا به سوی شرق کشیده شده است یا رو به غرب یا به زمین مایل است و یا به آسمان .
و کعبه رو به همه رو به هیچ همه جا و هیچ جا .
همه سویی یا بی سویی خدا!
رمز آن :کعبه !اما…
شگفتا !کعبه در قسمت غرب ضمیمه ای دارد که شکل آن را تغییر داده است ,بدان جهت داده است .
این چیست ؟
دیواره کوتاهی ,هلالی شکل رو به کعبه .
نامش ؟
حجر اسماعیل !
حجر !
یعنی :دامن !
و راستی به شکل یک دامن است دامن پیراهن .پیراهن یک زن !
آری
یک زن حبشی
یک کنیز!
کنیزی سیاه پوست
کنیز یک زن !
کنیزی آن چنان بی فخر که زنی او را برای همبستری شویش انتخاب کرده است .
یعنی که ارزش آن را که هووی او تلقی شود نخواهد یافت .
و شویش تنها برای آنکه از او فرزندی بگیرد با او همبستر شده است .
زنی که در نظامهای بشری از هر فخری عاری بوده است و اکنون خدا رمز دامان پیرهن او را به رمز وجود خویش پیوسته است . این دامان پیرهن هاجر است !
دامانی که اسماعیل را پرورده است .
این جا خانه هاجر است .
هاجر در همین جا نزدیک پایه سوم کعبه دفن است .
شگفتا هیچکس را -حتی پیامبران را – نباید در مسجد دفن کرد .
و این جا خانه خدا دیوار به دیوار خانه یک کنیز ؟
و خانه خدا مدفن یک مادر؟
و چه می گویم ؟
بی جهتی خدا تنها در دامن او جهت گرفته است !
کعبه به سوی او دامن کشیده است !
میان این هلالی با خانه امروز کمی فاصله است .
می توان در چرخیدن بر گرد خانه از این فاصله گذشت اما بی دامن هاجر چرخیدن بر گرد کعبه رمز توحید ! طواف نیست طواف قبول نیست !
حج نیست ! فرمان است فرمان خدا
و………..
نوشته شده در دکتر شریعتی 



ظي شريعتي 

لبیک... (حج دکتر شریعتی)
خدا تو را دعوت کرده است ، ندا داده است که بیا ....

صدای خدا در صحرا به گوش میرسد ، از هر ذره ای این ندا برمی آید ، تمام فضای میان زمین و آسمان را پر کرده است و هر کسی آن را می شنود ، می شنود که خدا دارد او را می خواند و او از جگر فریاد می زند:

"لبیک الهم لبیک !"

.

می روی و احساس می کنی که نیست می شوی ، از خود دور می شوی و به او نزدیک ، و تو دیگر هیچ ، یک یاد فراموش ، که در میقات از دوش افکنده ای و سبکبار از خویش به میعاد می روی.

احساس می کنی که تو دیگر نیستی ، پاره شوقی و دیگر هیچ...

در او محو می شوی ، همچون پاره ابری در صحرا که آفتاب می مکدت.

.

قلب هستی می تپد و فضا از خدا لبریز شده است، از خدا لبریز شده ای.

.

"در صحرا عشق باریده است و زمین تر شده ،

و چنانکه پای مرد به گلزار فرو شود ،

پای تو به عشق فرو می رود."

حجاكنون هنگام در رسيده است،لحظه ي ديدار است.ذي حجه است،ماه حج،ماه حرمت،شمشيرها آرام گرفته اند و شيهه ي اسبان جنگي و نعره جنگجويان و قداره بندان در صحرا خاموش شده است.جنگيدن،كينه ورزي و ترس،زمين را،مهلت صلح،پرستش و امنيت داده اند،خلق با خدا وعده ي ديدار دارند،بايد در موسم رفت،به سراغ خدا نيز بايد با خلق رفت.صداي ابراهيم را بر پشت زمين نمي شنوي؟(( و اذن في الناس بالحج!ياتوك رجالا و علي كل ضامر ياتين من كل فج عميق))موسم است.هنگام در رسيده است.به ميعاد برو،به ميقات!اي بازخوانده ي خداوند لحظه ي ديدار است!موسم است،ميقات است.اي لجن با خدا ديدار كن!اي كه زندگي، جامعه، تاريخ، تو را ((گرگ)) كرده است يا ((روباه)) يا ((موش)) و يا ((ميش)).موسم است،حج كن!به ميقات رو،با دوست انسان،آنكه تورا انسان آفريد وعده ي ديدار داري.از قصرهاي قدرت،گنجينه هاي ثروت و معبدهاي ضرار و ذلت و از اين گله ي اغنامي كه چوپانش گرگ است،بگريز.نيت فرار كن.خانه ي خدا را،خانه ي مردم را، حج كن.گزيده هايي از كتاب:تحليلي از مناسك حج
موسم حج (۲)

دل خوش از آنیم که حج میرویم
غافل از آنیم که کج میرویم
کعبه به دیدار خدا میرویم ؟
او که همینجاست کجا میرویم ؟
حج بخدا جز به دل پاک نیست
شستن غم از دل غمناک نیست
دین که به تسبیح و سر وریش نیست
هرکه علی گفت که درویش نیست
صبح به صبح در پی مکر و فریب
شب همه شب گریه و امن یجیب

حج بر اساس دو عمل اصلی استوار استدرود1- ای قوم بحج رفته کجاييد کجاييد معشوق همين جاست بياييد بياييد 2- معشوق تو همسايهء ديوار به ديوار در باديه سر گشته شما در چه هواييد3- گر صورت بی صورت معشوق ببينيدهم حاجی و هم کعبه و هم خانه شماييد4- صد بار از اين خانه بدان خانه برفتيديک بار از اين خانه بر اين بام بر آييد5- گر قصد شما ديدن آن خانه جانست اول رخ آيينه بصيقل بزداييد6- آن خانه لطيف است نشانهاش بگفتيد از خواجه آن خانه نشانه بنماييد7- کو دسته ای از گُل اگر آن باغ بديديد کو گوهری از جان اگر از بهر خداييد 8- با اينهمه آن رنج شما گنج شما بادافسوس که بر گنج شما پرده شماييد 9- گنجيد نهان گشته درين توده پُر خاکچون قرص قمر ز ابر سيه باز بر آييد 10- سلطان جهان مفخر تبريز نمايد اشکال عجايب که شما روح فزاييد مولانا جلال الدين محمد بلخی » غزليات
:
۱- طواف              ۲- سعی
این دو عمل تجدید خاطره دو کاری است که هاجر و ابراهیم کرده اند.
به فرمان خداوند ، هاجر و کودک شیر خوارش به این سرزمین متروک و غریب و سوزان و خشک آمده اند ، ابراهیم این دو را آورده است و در وسط این دره ای که حتی خار و خسی از آن نمی روید گذاشته و خود باز گشته است.
هاجر با ایمان و یقین و تکیه بر لطف خداوند ، توکل این ماموریت شگفت را می پذیرد.... توکل مطلق !
با این همه می بینیم که کودکش را در این دره خشک به امید خدا و توکل بر اراده او می گذارد
و در عین حال تنها و بی پناه بر پست و بلند این کوه ها « می دود و می کوشد » تا مگر چشمه آبی یا آبدانی بیابد و کودکش را و خودش را از عطش نجات دهد‌ : کوشش مطلق !
و اساس حج همین دو اصل است : در هفت بار طواف برگرد کعبه.
عدد هفت نشانه بی نهایت و بی شمار است ، یعنی حرکت ابدی و همه عمر در مداری که محور اصلی اش خداست
و مسیر زندگی که از هر نقطه ای فاصله اش با کانون (خدا) یکی است
و هر گامی جهتش به زندگی ای هاجر وار و پس از طواف ، بی درنگ ، هفت بار میان دو کوه « سعی کردن ».
«دکتر علی شریعتی»روزگاری بود میوه اش فتنه ،خوراکش مردار ،زندگی اش آلوده ،سایه های ترس شانه های بردگان را می لرزاند .تازیانه ستم ،عاطفه را از چهره ها می سترد .تاریکی ،در اعماق تن انسان زوزه می کشید و دخترکان بی گناه ،در خاک سرد زنده به گور می شدند .و در این هنگام بود که محمد(ص) بر چکاد کوه نور ایستادو زمین در زیر پاهای او استوار گردید . بعثت رسول اکرم مبارک باد .
 کعبه یا بیت العتیق بنایی در میان مسجدالحرام در شهر مکه و کشور عربستان واقع است که مقدس‌ترین مکان دین مبین اسلام محسوب محسوب شده، قبله‌گاه عاشقان و شیفتگان معبود است.  ساختار کعبه کعبه بنایی مکعبی شکل است که از سنگ‌های سیاه و سخت است. این سنگ‌ها که از سال 1040 قمری تا به امروز بر جای مانده، از کوه‌های مکه به ویژه جبل الکعبه در محله شُبَیکه گرفته شده است.  سنگ‌ها اندازه‌های مختلف دارند به طوری که بزرگترین آنها با طول و عرض و ارتفاع 190، 50 و 28 سانتیمتر و کوچکترین آنها با طول و عرض 50 و 40 سانتیمتر است.چهار زاویه کعبه به چهار «رکن» شهرت دارد، هرگاه واژه رکن بدون پسوند به کار رود مقصود از آن رکنی است که حجرالاسود در آن است. مسیر طواف از رکن حجرالاسود آغاز می‌شود سپس به رکن عراقی می‌رسد، پس از آن به رکن شامی و سپس به رکن یمانی و آنگاه باز به رکن حجرالاسود می‌رسد.  در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که «رکن یمانی دری از درهای بهشت است و از روزی که گشوده شده، بسته نشده است.» همچنین رکن یمانی از بخشهایی است که دعا در آنجا به اجابت می‌رسد.(اصول کافی)  محلی که برای فاطمه بنت اسد(س) شکافته شد تا به درون کعبه رود و فرزندش علی بن ابی طالب را به دنیا آورد، در کنار رکن یمانی بوده است.  پایه‌ها کعبه از سرب مذاب و مستحکم و استوار ساخته شده است. پیش از تجدید این بنا توسط قریش، کعبه دو در داشته است یکی ناحیه شرقی- محل در فعلی و دیگری در ناحیه غربی، که از یکی وارد و از دیگری خارج می‌شده‌اند. اما قریش تنها در ناحیه شرقی آن دری نصب کرد.بعدها ابن زبیر در دیگر را گشود که به وسیله حجاج بسته شد و اکنون همان یک در باقی مانده است. این در تا به حال چندین بار عوض شده است.  ساختمان کعبه نیز از سال 1040 تا قرن اخیر تعمیر نشده بود، ولی در سال 1377 قمری و سپس 1417 تعمیراتی در آن صورت گرفت. تاریخ کعبه بر اساس قرآن کریم، کعبه توسط حضرت ابراهیم (ع) و پسر وی حضرت اسماعیل (ع) ساخته شد.   وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ؛ و هنگامى که ابراهیم و اسماعیل پایه‏هاى خانه [کعبه] را بالا مى‏بردند [مى‏گفتند] اى پروردگار ما از ما بپذیر که در حقیقت تو شنواى دانایى.( سوره بقره، آیه 127)  در زمان حضرت محمد (ص) قبلیه قریش متصدی کعبه بود که در آن زمان معبد بتهای قبایل عربی محسوب می‌شود. عربهای بادیه نشین و ساکنان دیگر شهرها هر سال برای نیایش و داد و ستد به شهر مکه سفر می‌کردند. مکه به عنوان وادی لم یزرع توصیف شده که زندگی در آن دشوار و منابع اندک بود. در حقیقت براساس شواهد مکه مرکز تجارت ملی و نیایش بوده است.  زمانی که پیامبر اسلام به عنوان فاتح از شهر مدینه به مکه بازگشت، کعبه به مکان نیایش مسلمانان تبدیل شد و زیارت سالانه حج به عنوان یکی از فرایض اصلی مسلمانان شکل گرفت.این بنا تا پیش از فتح مکه به دست حضرت محمد (ص) و پیروانش محل نگهداری و پرستش بت‌ها بود. قریش در اطراف کعبه بت‌های مختلفی قرار داده بودند، مانند: لات، عزی، اسافه، نائله، منات. بزرگ این بت‌ها هبل بود که درون کعبه قرار داشت.  بنا به روایت برخی تاریخ نگاران ساختمان کعبه ده بار بنا شده است: بنیان الملائکه، بنیان آدم، بنیان شیث، بنیان ابراهیم و پسرش اسماعیل، بنیان العمالقه، بنیان جرهم، بنیان مضر، بنیان قریش، بنیان عبدالله ابن زبیر، بنیان حجاج ابن یوسف الثقفی.  بنابر روایت مسلمانان هنگامی که چشمه زمزم از دل زمین جوشید مردم در این منطقه و به سبب آب این چشمه جمع شده شهر مکه را تشکیل دادند و ابراهیم به فرمان خدا ساختمان کعبه را که در اثر طوفان نوح تخریب شده ‌بود بازسازی کرد.
 
 
عکس های زیبا و دیدنی از مکه 









 
 
سفر به مشهد مقدس به همراه دختر خاله و همکاران گرامیش 
روز سه شنبه ساعت یازده فرودگاه بودیم قرار بود ساعت یازده و نیم پرواز بود اما ساعت یک پرواز انجام شد و ما نتونستیم به دعای عرفه برسیم اما ساعت پنج بعد از اینکه بارهامون را گذاشتیم اپارتمان (ما با ده نفر از فرهنگیان هم سفر بودیم. 
من تا به حال چنین جمعیتی را ندیده بودم مردم عاشقانه برای زیارت امده بودند..در مکه این جمعیت را دیدم اما خلوص را اینجا بیشتر حس کردم. 
اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو ایند.یا امام رضا 

  

    این صحن ازادی است ما دعا کمیل را خواندیم. 

























ساعت سه و نیم شب برای نماز صبح به حرم رفتیم صحن امام خمینی نمازصبح را خواندیم من خیلی دوست داشتم نماز قربان را بخوانم ولی همراه من بیشتر تمایل داشت به حرم مطهر اقا نزدیک شود ما رفتیم زیر زمین و منتظر شدیم همه بروند نماز عید قربان و ما تونستیم به حرم نزدیک شویم من فقط از امام رضا حاجاتم را خواستم و برای همه جوانها دعا کردم اما یک  منظره دردناک حالم را منقلب کرد. خانمی بچه حدودیک ساله اش را برای تبرک چنان محکم زد به قفل حرم که بچه از درد لیسه رفت و پیشانی اش قرمز شد من هم از ناراحتی دیگه نمی تونستم حرف بزنم منم شانس ندارم  من از نیم متری  حرم مطهر عکس گرفتم. 

خدایا عظمت و وجود پروردگار را حس کردم.اشک در چشمانم حلقه زد.بعد ساعت بیست دقیقه به هفت بود رفتیم برای نماز عید قربان اما دو نفری که همراه من بودند خسته بودند من هم مجبور شدم انها را همراهی کنم.ولی از خدا خواستم همچین روزی همراه با خوانواده مشهد باشم.و نماز عید قربان را بخوانم شاید خدا منو دوست نداشته و لیاقت خواندن نماز را نداشتم. 
بقیه همکاران رفتند نماز عید قربان .ما نان خریدیم و رفتیم خونه و صبحانه را اماده کردیم. ما خوردیم که بقیه همسفری ها هم اومدند.دو ساعتی استراحت کردند. 
تازه متوجه شدیم بلیط برگشت نداریم یکی از خانم ها خیلی تلاش کرد تا اوکی کند .و همین طور روزهای بعد هم به همین منوال گذت. 
روز جمعه گفتند دوازده بیایید فرودگاه تا ما شما را با پرواز های مختلف بفرستیم ما هفت نفر بودیم که بلیط برگشت نداشتیم دو نفر اوکی شد و ساعت سه و نیم رفتند ساعت چهار شد و خبری نبود که ما دیدیم گروهی با دوربین فیلم برداری اومدند و فهمیدیم گروه ورزش رزمی که مدال طلا اورده بود و 


اسمش سجاد بود.قهرمانی را به شما تبریک می گویم. 
من دوستان خوبی هم پیدا کردم. 

تصمیم گرفتیم بریم راه اهن.ولی بلیط نبود.اما هر جور بود سوار قطار شدیم.ودر  رستوران نشستیم تا بلاخره مسئول قطار  ا برامون تخت جور کرد و ساعت دوازده فردا به شهرمان رسیدیم سهیل منتظرمون بود باهاش اومدیم خونه.سفر مشهد مقدس هم تمام شد.